مرد بازنده در همه زمینهها برای محمدحسین مهدویان یک قدم (و حتی بیشتر) به عقب محسوب میشود. در مضمون، در اجرا و در فیلمنامه. در مضمون فیلم چیزی بیش از آنچه مهدویان در «زخم کاری» در اطرافش پلکیده نیست. حرف زدن گنگ و مبهم از شبکه(های) پیچیده و مخوف فساد اقتصادی در کشور، که مجهز به میلیاردها ثروت و نفوذ در تمام مراکز حساس قدرتاند و به هیچ خط قرمز انسانیای پایبندی ندارند و از هیچ جرم و جنحه قانونی و اخلاقی رویگردان نیستند. و باز مثل زخم کاری (و آثار مشابهی چون «روز بلوا»)ثآقای، همه حرفها در این باره (البته به دلایل قابل درک) در حد اشارههای سطحی باقی میمانند و با اثری که به موشکافی این موضوع مهم و خطیر بپردازد و مکانیزم و ریشههای این فساد را نشانمان دهد و از دلایل حلنشدنی بودنش بگوید، طرف نیستیم (هرچند تا وقتی آن «دلایل قابل درک» به قوت خودشان باقیاند، این سؤال هم باقی میماند که ضرورت و اهمیت پرداختن به چنین سوژهای چیست).
در اجرا باز با همان سینمای آشنای مهدویان طرفیم، آن هم بدون جاهطلبیهایی که در فیلمهای قبلیاش دیده بودیم. مهمترین امضایش دکوپاژ همیشگی هادی بهروز: دیدن شخصیتها با پیشزمینههای محو. یکی دو سکانس هیجانانگیز و پرآدرنالین (مثل تعقیب و گریز ماشینها یا تعلیق رسیدن یا سر نرسیدن قطار) گرچه خوب و تمیز اجرا شدهاند، اما در برابر سکانسهای عظیم «رد خون» و «درخت گردو» جلوهای ندارند. جسارت و ماجراجویی کارگردان در انتخاب بازیگر برای نقشی غیر از شمایل معروفش هم اینجا -برخلاف انتخاب جواد عزتی در «لاتاری» و «ماجرای نیمروز»، یا پیمان معادی در درخت گردو- جواب نداده و بازی عزتی در نقش کارآگاهی باهوش و سمج و عاصی که نوه دارد، اصلا باورپذیر از کار درنیامده است. نه فقط بیننده، که راستش فکر میکنم خود عزتی هم نتوانسته خودش را بیرون از فضای فانتزی «قهوه تلخ» در چنان سن و سالی ببیند و شکل راه رفتن و لحن حرف زدنش، گاه و بیگاه باعث میشود شخصیتش به کمدی پهلو بزند.
و در فیلمنامه… فیلمهای تاریخی مهدویان به کنار، مرد بازنده حتی به قوت «لاتاری» هم نیست. البته در یکسوم ابتدایی قصه، با فضاسازی درست معمایی و گرهافکنیهای فراوان و لایهلایه کردن درام، به نظرمان میرسد با اثر پلیسی دقیق و درستی طرفیم. اما دستهای خالی فیلم هرچه پیشتر میرود، نمایانتر میشود. وسواس و حساسیتهای کارآگاهی «احمد» (مثل بازی با شیر و دلستر، دنبال کردن بوی عطر، یا ردگیری ساعت مچی) وصلههایی «خارجیطور» و ناجور به شخصیتش به نظر میرسند. خط قصهی فرعی ارتباط او با پسر جوانش، چیزی بیشتر از کلیشه بارها دستمالی شده در سینما و تلویزیون این سالها نیست، که تازه به عاقبتی بسیار خام و سادهانگارانه ختم میشود. مرموز بودن شخصیت بابک کریمی نیز به جای بخشیدن بُعد تازهای به فیلم، فقط به ابهام و سردرگمی قصه میافزاید. درنهایت گرهگشایی این معمای مرموز هم به سادهترین شکل و با بیربطترین انگیزه اتفاق میافتد. آنقدر که میتوان پرسید اگر قرار بود این پازل هزارتکه به همین راحتی با دو سؤال کوتاه احمد از دایی مقتول حل شود، چرا فیلم ۱۲۸ دقیقه طول کشیده است؟
مهدویان از جشنواره ۹۴ تا امروز هفت فیلم بلند، یک مستند بلند و یک سریال ۱۵ قسمتی ساخته. رکوردی که احتمالا بین سینماگران شاخص و موفق تاریخ سینمای ما بینظیر است. با این حال شاید بد نباشد بعد از این همه پرکاری بیوقفه، آقای کارگردان استراحت مختصری هم به خودش بدهد. فیلم ساختن کنار همه فنها و هنرها، گاهی به «ورودی» و تهنشین شدن دادهها و احساسات در ذهن و روان فیلمساز احتیاج دارد.
برگزیده از فیلم مرد بازنده
نقد و بررسی ها ( 0 )